زن معلول ورزشکاري که بخاطر عنايت امام زمان(عج) شفا يافت مسلمان شد.!

بنا بر گزارشهاي رسيده زن معلولي که با عنايت ويژه امام عصر(عج) شفا يافته بود، به دين اسلام و مذهب حـُـقه شيعه اثناحشري نائل شد.! وي در اين رابطه گفت که مدتها بود که پزشکان آلمان فدرال و ژاپون از معالجه وي نااميد شده بودند و گفته بودند که فقط يک معجزه ميتواند او را نجات دهد.! او که ديگر قلبش شکسته بود و خود را در انتهاي مسير ميديد، يک شب در خواب مي بيند که يک آقاي سبزرنگي آمد و به او گفت که دخترم چرا غمگيني و من نيز شرح وقع بر وي گفتم و او دستي بر سر من کشيد و فرمود: دخترم از درگاه الهي مبادا نااميد شوي که نااميدي گناهي کبيره است و حتي شيطان هم از درگاه عبوديت نااميد نيست و ادامه داد» که ما در مشهد يک دکتر رضا داريم که بيماراي زيادي رو درمان کرده، هرگاه دلت واقعا شکست بيا آنجا و از آقا طلب شفا کن ..وبا دست پر برگرد.! دخترک ادامه ميدهد که من که اصلا اعتقادي به مسائل ديني نداشتم و اينطور چيزها را خرافه ميدانستم به خواب خود اعتنايي نکردم و از کنار آن گذشتم..تا آنکه هر شب آن آقاي سبزرنگ به خواب من مي آمد و همان جملات را تکرار ميکرد.. من نيز با خود گفتم حالا يک سر برويم مشهد و ببينيم چه ميشود.!؟ ما که همه پزشکان عالم را رفته ايم..بگذار اين آخري را هم برويم ببينيم چه ميشود..دخترک ميگويد که هرچه داشتيم فروختيم و رفتيم پابوس آقا امام رضا(ع)..به نگهبان گفتم که من مسيحي هستم و امام رضاي شما مرا طلبيده و من اينک به پاپوش او آمده ام..او گفت که ورود افراد غيرمسلمان به داخل صحن ممنوع است و من نيز اصرار کردم تا اينکه دل او نرم شد و گفت اشکالي ندارد..حتما آقا شما را طلبيده که اينگونه زاري ميکنيد و چادري به من داد و من داخل رفتم..ابتدا نميدانستم کجا بايد بروم و سر از دستشويي درآوردم..ولي بعد از مدتي با کمک زوار توانستم به زريه مبارک دست يابم و آنجا که رسيدم فهميدم تنها 100تومان برايم باقي مانده و جيبم خاليست.! همان 100توماني را به داخل ضريح انداختم و مانند خر گريه کردم و مدد خواستم تا اينکه خوابم برد و وقتي بيدار شدم ديدم که هنوز هم فلج هستم..با خودم گفتم که ديدي..ديدي که خرافه اي بيش نبود و آن خواب دروغ از آب درآمد و نااميدانه برگشتم به کشور خودم..تا اينکه يک روز که با ويلچر ميرفتم..يک ماشين که همان آقاي سبزرنگ راننده اش بود با من تصادف کرد و من پرتاب شدم و فهميدم که خوب شده ام.. وقتي برگشتم ماشين را ديدم..ولي آن آقاي سبزرنگ را نديدم..فهميدم که خود آن بزرگوار بوده و من غافل نفهميدم..از آنروز که اين معجزه را ديده ام..حجاب برتر را انتخاب کرده ام و سالي يکبار به زيارت آقامون در مشهد ميروم و معتقدم که معاندان با اين نظام ولايي و مردمسالار بايد محاکمه و اعدام شوند.!